اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر شهادت حضرت زهرا (س)

آتش گرفت

آتش گرفت

سروی افتاد از نفس ، برگ و بری آتش گرفت
پیش چشم خانواده ، مادری آتش گرفت

در سقیفه زد جرقه آتش از بغض غدیر
در مدینه دخترِ پیغمبری آتش گرفت

آنکه یادش هست خیبر را ، بگوید قصه چیست؟
یک زن آتش دیده و نام آوری آتش گرفت

در میان لشکر دشمن زنی از پا فتاد
در میان لشکر هیزم ، دری آتش گرفت

در ز لولا تا شکست از چارچوبش پرت شد
زیر پای شعله ، یاس پرپری آتش گرفت

آسمان می سوخت و دریا خجالت می کشید
همسری تا رو به روی همسری آتش گرفت

برگ گل دارد برای صورتش آزار ها
از چنین حوریه ای بال و پری آتش گرفت

گُر گرفت آتش ولیکن بی هوا از بین در
ناگهان در آن شلوغی معجری آتش گرفت

بس که تب دارد ز درد خویش شبها سوخته
دید فضه ، رخت خواب و بستری آتش گرفت

محسنی اینجا کنار مادرش آهسته سوخت
از عطش در کربلا هم اصغری آتش گرفت

شعله های پشت در را عصر بر خیمه زدند
معجری آتش گرفت و دختری آتش گرفت

داد میزد دختری در خیمه های شعله ور
روسری آتش گرفت و روسری آتش گرفت

شعله ها تنها به در ، تنها به خیمه ، ختم نیست
در تنور مطبخ خولی سری آتش گرفت

علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا