شعر وفات حضرت خديجه (س)

آنقدر بخشیدی

آنقدر بخشیدی

آنقدر بخشیدی که دستانت ,
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و   
از تو غرورش را گدایی کرد
 

من هم کنار آسمان بودم ,
وقتی نماز نور را خواندی
در روزهای غربت و سختی ,
مردانه پای عشق خود ماندی
 
بانو کسی دیگر نمیگوید :
مردانگی در سیرت زن نیست
مردانگی ها را نشان دادی ,
مردانگی تنها به گفتن نیست
 
فرمود پیغمبر به یارانش :
باید شبیه همسرم باشید
از او شنیدم توی جنت هم ,
قسمت شده تا مال هم باشید
 
تو همسرش بودی و می مانی ,
قدر تو بیش از دیگران  باشد
اصلاً برای چون تویی بانو ,
باید کفن از آسمان باشد
 
با چشم خود دیدم برای او ,
سال عروجت سال غم ها شد
شکر خدا آن روزهای سخت ,
زهرای تو ام ابیها شد

تو مادر زهرا شدی پس دین
باید در اینجا نکته بین باشد
ننگ است در عالم زنی دیگر
غیراز تو ام المومنین باشد
 
یادت میاید گفت پیغمبر:
خورشید بر شب میشود غالب؟!
بانو منم همرزم دیروزت ,
یعنی علی ابن ابیطالب
 
امروز اینجا بر مزار تو ,
آورده ام زهرا و زینب را
زینب دوسالش هست و میداند ,
زن میتواند بشکند شب را…

محسن کاویانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا