شعر شهادت امام كاظم (ع)

آن سیاه چال

تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک است
مُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است

جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزش
ذکر یا علی علی برای او مُحرّک است

آن سیاه چال که تورا گرفته دربغل
معدن سخاوت است و مهبط ملائکه ست

در سیاه چال نیز مکتبت ادامه یافت؛
شیعه شد دوروزه پیش تو هر آنکه مُشرک است

بعد تازیانه نیمه شب در این سیاه چال
هم صدای خِش خِش است و هم صدای چِک چِک است

پرشد از ملائکه فضای آن که بی گمان
جان ز پیکرت در آستانه ی مُتارکه ست

پهلو و سر از اَدلّه ی به حق شیعه است
ساق پای خونی تو هم در این مدارک است

صورتی که تکیه داده روی تخته چون تنت
سیرت بهشت مؤمنون عَلَی الْاَرائِک ست

بین هشت ونُه دوباره مجلس عزا به پاست
چارده دوباره روضه خوان هفتمین یک است

با سلام چرخ می زنیم دور مرقدش
پاسخ ملائکه به ما وَزِد وَ بارِک است

سفره اش جهان خلقت است شرق تا به غرب
آن که بر حوائج همه نگفته مالک است

مهدی رحیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا