شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت كوفه

بی سر و سامان شدیم

دچار درد دو چندان شدیم بعد از تو
چقدر بی سر و سامان شدیم بعد از تو
بیا ببین ز گریبان پاره معلوم است
چقدر زار و پریشان شدیم بعد از تو

نبود باورمان داغ سخت و سنگین ات
مقیم خیمه الاحزان شدیم بعد از تو
سرت بهانه ی خوبی برای گریه شده
هر آینه همه گریان شدیم بعد از تو
سوار نیزه نشین حرم تماشا کن
اسیر گرگ بیابان شدیم بعد از تو
تمام عائله های گرسنه سیر شدند
به کعب نی همه مهمان شدیم بعد از تو
اگر امان بدهد تازیانه خواهم گفت
چگونه راهی زندان شدیم بعد از تو
شبی بدون تو قدر هزار سال گذشت
اسیر شام غریبان شدیم بعد از تو

چرا خوشی به من و بچه ها نمی آید ؟؟
بگو که رخت اسارت به ما نمی آید

علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا