شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت كوفه

تربتِ ارباب

باران که می گـیرد پریـشانیم انگار
با گریه داریم از تو می خوانیم انگار

یک سال نَه… صد سال نَه‌… ما پشتْ در پشت
از جـیره خوارانِ همین خـوانیم انگار

مـادر برایِ نوکـری زایـیده ما را
جز این از او چیزی نمی دانیم انگار

با تربتِ ارباب کـامِ مـا شـده باز
از روزِ اول روضه می خوانیم انگار

ارباب را گـفتیم قبل از آب… بابا
شاگـردهایِ این دبسـتانیم انگار

از کار و بارِ ما کسی چیزی نپرسید
دنیا خودش فهمیده حیرانیم انگار

حیرانِ اربابیم و سرگـردانِ عباس
پایـینِ نیـزه کـنجِ ویـرانیم انگار

هر جا دلش می خواسته دل را کشیده
او خواسته که ندبه می خوانیم انگار

حسین ایمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا