شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)شعر محرم و صفر

طفل شش ماهه

آن قدر لب تشنه و معصوم بود
گریه هم می کرد نامفهوم بود

صورتی کوچک شبیه غنچه داشت
استخوانش نرم مثل موم بود

مادرش از تشنگی شیری نداشت
در میان خیمه ها مغموم بود

جان به قربان غریبی حسین
از دو قطره آب هم محروم بود

آب را بستن به روی کودکان
در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!

شد از این کودک تلظی کردنش
سهم بابایی که خود مظلوم بود

با سه شعبه, طفل شش ماهه زدن
در میان کفر هم مذموم بود

بین دستش یک طرف جسم علی
یک طرف هم صورت و حلقوم بود

گوش تا گوش علی پاشیده شد
چون به جرم عاشقی محکوم بود

عصر عاشورا رسید و صحبت از
نبش قبر کودکی معصوم بود

پیش چشم مادرش رأس علی
لا به لای نیزه ها معلوم بود

محمد جواد شیرازی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا