شعر گودال قتلگاهشعر محرم و صفر

یا الله

استاده بود لحظه ولی آخرش گذشت
وقتی که زینب از همه ی باورش گذشت

سر‌زد به عمق فاجعه تا زنده بیندش
از فکر و‌ذکر معجر خود خواهرش گذشت

لب تشنه‌بود و‌ ماند و در آخر شهید شد
آب آنقدر نخورد که آب از سرش گذشت

قبل از شکستن قفس سینه گاه,,شمر
با پا ز روی چادری مادرش گذشت

لنگ‌محیط بوسه ی خود بود زینبش
ناگاه اسب آمد و از پیکرش گذشت

فهمید نا امید شده ساربان و آااه
انگشت را‌ندید و‌ ز انگشترش گذشت

شاهی که آسمان و زمین بود سائلش
خیرات گشت بین اراذل وسائلش

حسین واعظی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا