شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت زهرا (س)

آتش گرفتم

شبها فقط , تا صبح بیداری عزیزم
بانوی من , سر درد هم داری عزیزم

ای ساده پوشِ من لباست فرق کرده
هر سُرفه ای یک لاله میکاری عزیزم!

شد خواهش نُه ساله ات , تابوتِ چوبی…
میسازمش از روی ناچاری عزیزم!!

چیزی نمانده از تنت جُز سایه دیگر…
از خانه ام عزم سفر داری عزیزم

آتش گرفتم سوختم , آن لحظه ایی که…
دیدم تو پُشت در گرفتاری عزیزم !!

با تازیانه , بارها در بینِ کوچه …
شد زخمهای پیکرت کاری عزیزم !

دستت شکست و دستِ من را بازکردی
بانوی من خیلی فداکاری عزیزم!

این گریه ی روز و شبت عین جهاد ست
طوفانترین ابری که می باری عزیزم !

وقتی شکایت شد زِ آه و ناله ی تو …
معلوم شد پیروز پیکاری عزیزم

هردَم نگاهم با نگاهت روبرو شد…
گفتی حسین و … گریه و زاری عزیزم!

آه از دمی که میشود در بین گودال
خون از گلوی پاره اش جاری عزیزم

حسین رحمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا