شعر شهادت حضرت رباب (س)

آغوش

آغوش

دادم پس از تو دیگر از کف راه چاره
من ماندم و یک آسمان بی ستاره

فرقی ندارد زنده باشم یا نباشم
وقتی ندارم روی دوشم شیرخواره

آغوش مادر بود روزی جایت اما
حالا سرت بر نیزه,دست آن سواره

دیگر صدای هر دوتای ما گرفته
تو پلک بر هم میزنی من با اشاره

تو سهم آغوش خودم هستی عزیزم
آخر بغل میگیرمت یک شب دوباره

از نیزه می آئی کمی هم پیش مادر
تا بوسه گیرم از گلوی پاره پاره

اصغر دعا کن تا بمیرم در غم تو
تا کی کنم راس تو را بر نی نظاره

محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا