شعر وروديه محرم

اباعبدالله

اباعبدالله

می رسـد رزق مُـحـبّانِ اباعبـدالله
از سر سفره ی احسانِ اباعبدالله

نکند تا به ابد پیش کسی دست دراز
آن که شد دست به دامانِ اباعبدالله

جای دارد که مِنا هم بشود قُربانش
هر کسی گفت به قربانِ اباعبدالله

روزِ محشر نشود مضطرب و سرگردان
هر دلی بود پریشانِ اباعبدالله

بیخود از خود شده هرکس ز نوایی من هم
مستم از ذکرِ(حسن جانِ)اباعبدالله

ادّعـا کردن ما جای خجالت دارد…
گـر وَهَب هست مُسلـمانِ اباعبدالله

از رُبابش بنویسید که او را دق داد
روضـه های لب عطشانِ اباعبدالله

بوسه ای زیر گلوی ثمرش کاشت و گفت:
پـسـرم جان تو و جانِ اباعبـدالله

گرچه تکلیف ز شش ماهه ی او ساقط بود
گفت: لبّـیک, به فـرمانِ اباعبدالله

گفت صبراً لکَ یا عشق,خدا وقتی دید
ذبح شـد غنچه ی خندانِ ابا عبدالله

تاب آورد ولی آخر سر در گودال
گشت صدْچاک, گریبانِ اباعبدالله

محمّدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا