شعر شهادت حضرت عباس (ع)شعر محرم و صفر

ادرک اخا

نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد
همین که سایۀ سروش به روی رود افتاد

قدم به آب که زد موج موج طوفان شد
عروس آب به پای مهِ وجود افتاد

عطش ز رنگ نگاه و لبش نمایان بود
به یاد یار غریبی که تشنه بود افتاد

دو دست پر شده از آب را ز هم وا کرد
بلور آب ز دستی که می گشود افتاد

لبان خشک به «الله اکبر»ی تر کرد
ادب چشید زبانش که در شهود افتاد

به دست مشک و به دل شوق آب آوردن
ولی چه حیف, که مشکش در آن حدود افتاد

چه صحنه ها که ندیدند نهر و نخلستان
دو دست خیس علمدار را که زود افتاد

کمی جلوتر از آن تیر و چشم شهلایش
و ضربه ای به سرش خورد تا که خُود افتاد

طنین نالۀ «ادرک اخا»ش جاری شد
دگر به خیمه نیامد عمو, عمود افتاد

سیدحسن رستگار

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا