شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)شعر محرم و صفر

از خجالت آب شدم

همینکه بر رخ تو آفتاب می افتاد
میان خیمه زنها رباب می افتاد

فرات موج زد و از خجالت آب شدم
نگاه تو روی دستم به آب می افتاد

چقدر هلهله میکرد لشگر کوفه
که داشت پلک تو از فرط خواب می افتاد

جواب حرف مرا حرمله سه پهلو داد
گلوی نازکت از این جواب می افتاد

چنان سریع تورا زد که گردنت جا خورد
سرت به سمت عقب با شتاب می افتاد

تمام خون تورا فاطمه به بالا برد
وگرنه بر سر دنیا عذاب می افتاد

ز دستهای تو قنداقه باز شد اما
به دست مادر زارت طناب می افتاد

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا