شعر مناجات با خدا

اشک سحر

در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد
آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد

هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان
کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد


وقتی که نباشد دل تو با دل مهمان
تکریم و بفرما و بمان ها نمی ارزد

یا رب اگر این اشک سحر زود نبخشد
بی خوابی و این آه و فغان ها نمی ارزد

ما را ضرر این است که این بار بماند
درهم نخری سود و زیان ها نمی ارزد

در قحط خریدار چه کسبی چه متاعی؟
بی مشتری اجناس دکان ها نمی ارزد

باید که مرا کعبه به مقصود رساند
بی وصل که این سنگ نشان ها نمی ارزد

بخشید نگاهت همه را اول این ماه
پس دلهره ی دل نگران ها نمی ارزد

این چرب زبان بودن ما از سر عشق است
از ترس که این گونه بیان ها نمی ارزد

وقتی که جوارح همگی روزه نباشند
این بستن لب ها و دهان ها نمی ارزد

گر یاد محرم نکنم با لب تشنه
لب تشنگی این رمضان ها نمی ارزد

خوب است که همراه دعا روضه بخوانم
بی نام حسین اشک روان ها نمی ارزد

با روضه ی گودال دل فاطمه خون شد
وقتی که به همراه سری شمر برون شد.

محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا