شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات حضرت معصومه (س)

اینجا کرامتخانه ی زهـراست

از سینه ام بعد از تو,غم بیرون نمی آید
بعد از تو غم از سینه ام بیرون نمی آید

تا شاهدت باشد, شهیــده رفتی از دنـیا
از پیکـرت تا حـشر , سَم بیرون نمی آید

تا مدّتی بعد از به خون غلطیدنِ قُـوْمت
از خــاک , انـار سـاوه هم بیرون نمی آید

در قم کسی از خانه اش هنـگـام استقبال
با قصدِ آزار و ستم بیرون نمی آید

در قم برای این که بر یـاریّ او آیــند
هـرگز زنی با قَـــدّ خَم بیرون نمی آید

قــبل از شــرف یابی به ایـوانِ مُـطلّایـت
مِهر از سرایش صُبحدم بیرون نمی آید

هرکس که در”شَأناً مِنَ الشَأنَت” تأمّـل کرد
از آســتانت , یک قــدم بیرون نمی آیـد

قــم “عُــشّ آلُ الله” باشد ,پس کســی اینجا
با رفتن از صحن , از حرم بیرون نمی آید

اینجا کرامتخانه ی زهـراست پس دستی
خالی از ایــن دارُالکــرم بیرون نمی آید

آن را که پـیش تو , وجودِ خاکساری نیست
یک لحظه از مُـلک عَــدَم بیرون نمی آید

مُجرمْ کنــارِ تو, به لطف توبه اش , از در
—حتّی به چشم مُتّهم بیرون نمی آید

کافی ست یک دَم رو بگردانی , یقــین دارم
از سینه , دیگر بازدَم بـیرون نمی آیـد

گیرم که من با ظلمت خود تیره اش کرده ام
نـور از خـیابان ارم بیرون نمی آید

عشقت چنان در قلب من جا کرده که از دل
هر چه رَوَد , این یک قلم بیرون نمی آیـد

محمد قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا