شعر عيد غدير خم

ایوان نجف

ايوان نجف

دردمندیم و دوای ما نگاه دلبر است
حال عشاق از دعایش از همیشه بهتر است

ما نمک پروده ی این خانه بودیم از قدیم
هفت پشت ما خدا را شکر اینجا نوکر است

در حرم ها هی نشستم پای ایوان طلا
باز ایوان نجف والله چیزی دیگر است

در ولایت شک کند هر کس روایت آمده
ریشه ی این شک به واقع از گناه مادر است

رهبر سنی بماند کیست,شیعه رهبرش
حیدر است و حیدر است و حیدر است و حیدر است

دل به حیدر داده ام اما به دستور خودش
جایمان داده علی در باغ انگور خودش

نور او با نور حق و نور پیغمبر یکی ست
انبیا را سخت حیران کرده با نور خودش

احتیاجی نه به لشگر دارد او نه یاوری
حیدر کرار خود بوده ست منصور خودش

هر کسی را قابل عشق خودش دید از ازل
در دل او جای داده تا ابد شور خودش

آمده آنکه به میدان علی در کار و زار
شک ندارم کنده با دست خودش گور خودش

او اولو الامر دوعالم بوده از روز ازل
بر نمی آید به وصفش کاری از دست غزل

مرتضی نفس نفیس شخص ختم الانبیاست
مصطفی او را گرفته مثل جانش در بغل

با خدا پیغمبر از حب علی گفت و شنید
پس ولایش میشود حی علی خیرالعمل

احتیاجی بر تبر در بت شکستن هم نداشت
خود به خود با دیدن او خرد شد لات و هبل

با علی هر کس در افتد ور می افتد بی گمان
از قدیم این شد میان مردمان ضرب المثل

ابتدایش را نفهمیدیم از کی از کجا
اینقدر فهمیده ام بی ابتدا بی انتها

با وجودی که خدائی کردنش پوشیده نیست
در خرابه میشود همسفره با مرد گدا-

دور خود می چرخد و هو میکشد حق حق کنان
رو به ایوان نجف می ایستد قبله نما

یکصد و ده بار دور کعبه میگردم اگر
هر اذان آن بگوید نام صاحب خانه را

دور بیهوده نزن این خانه را بی حب او
ذره ای ارزش ندارد کار تو پیش خدا

هر سحر در خلوتم با او نیایش میکنم
عشق روز افزون از او هربار خواهش میکنم

مثل حق تنها ستایش هست مخصوص علی
پس امیرالمومنینم را ستایش میکنم

گفت بابایم که از عشق علی گفتم به تو
دخترت را هم به حب او سفارش میکنم

اهل وحدت را بگو وحدت خیالی بیش نیست
من کجا با دشمن این شاه سازش میکنم

باخدای بی علی از بت پرستان بدتر است
پس خدا را با علی با هم پرستش میکنم

سجده بر ایوان طلای او نکردن زشت نیست
پای این ایوان و این گنبد نمردن زشت نیست

ساقی کوثر دو عالم را نموده مست خود
جام را خالی از این میخانه بردن زشت نیست

خوش به حال آنکه اینجا از خودش بیخود شود
دردها را محضر مولا شمردن زشت نیست

این همه انگور روئیده به پای این ضریح
دیدن و یک حبه از آن را نخوردن زشت نیست

خالق عالم امیرالمومنین بوده فقط
غیر مولایم به عشقی دل سپردن زشت نیست

محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا