شعر محرم و صفرشعر وروديه كربلا

ای آینه خواهر

 

تا باد به موی سرت افتاد دلم ریخت
تا اشک ز چشم ترت افتاد دلم ریخت

امروز میان تو و حربن ریاحی …
تاصحبتی از مادرت افتاد دلم ریخت

تا حرز و دعا های گره خورده ز بند…
قنداق علی اصغرت افتاد دلم ریخت

امروز که یکمرتبه در موقع بازی
بر روی زمین دختر افتاد دلم ریخت

ای آینه خواهر خود تا که غبارِ…
این دشت به دوروبرت افتاد دلم ریخت

درباره تنهایی و بی یاوری تو
تا زمزمه در لشگرت افتاد دلم ریخت

امروز که چشم طمع آلوده آن مرد
با حرص به انگشترت افتاد دلم ریخت

خورشیدِ من امروز که این سایه شومِ
سر نیزه به روی سرت افتاد دلم ریخت

آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا