شعر شهادت امام جواد (ع)

بابُ الجواد

بابُ الجواد

هم آسمان قصیده‌ای از بی کرانی‌اش
هم بی کرانه‌ها غزلِ آسمانی‌اش

ای کال‌ها کمال سرِ کوچه‌باغ اوست
باید رسید تا به خدا با نشانی‌اش

او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود
در غیبت پدر , پسر و میزبانی‌اش

باغِ معارف است حدیثش , پیمبران
حَظ می‌برند موقعِ شیرین زبانی‌اش

از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست
نوشیده است از لبِ جام دهانی‌اش

بابُ الجواد حاجت ما را چه زود داد
مشهد پُر است از نفسِ مهربانی‌اش

شش‌گوشه شد ضریحَش اگر بی دلیل نیست
از شش جهت گداست در این میهمانی‌اش

یارب مگیر فیضِ شبِ کاظمین را
هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانی‌اش

وقت زیارت است و عباراتش از رضاست
قربان کودکیش فدای جوانی‌اش

حالا کبوتران همه از مشهد آمدند
تا آسمان بام ؛ پِیِ سایبانی‌اش

آقایِ طوس از جگرش آه می‌کشد
در کنجِ حجره تا پسرش آه می‌کشد

اُفتاده است رویِ زمین و برابرش
لبخند می زند به تقلاش همسرش

اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او
اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش

جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او
از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش

قسمت نبود آب بنوشد بجای آن
خاکی شده است حیف لبانِ مطهرش

باب‌الحوائج است ولی می‌توان شنید
از بینِ حُجره ناله‌یِ موسی بن جعفرش

این دفعه می‌زدند به دَف تا که جان دهد
کَف می‌زدند وقتِ نفسهای آخرش

از پا گرفته و بدنش می‌کشند…وای
تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش

خون گریه می‌کند لبه‌یِ تخته سنگ‌ها
از بَس که خورد بر لبه‌یِ پله‌ها سرش

این پشت بام گودی گودال نیست شُکر
با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش

سخت است فکر این غم و سخت است باورش
مردی که قاتلش بشود زهرِ همسرش
حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا