اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

باورش سخت است

گریه کردم گریه دارم مثل رود جاریم
یک نفر هم نیست اینجا تا دهد دلداریم

تا توقف میکنم از پشت با پا میزنند
بعد تو محکوم بر این رفتن اجباریم

گاه چوب نیزه از شلاق دردش بدتر است
آنقدر زد به تنم لبریز زخم کاریم

از سرم تا به کف پایم تماما سوخته
هرکس آمد پیش من خندید بر بیماریم

من همان یک بار خوابیدم برایم کافی است
از نگاه زجر میترسم پر از بیداریم

نیست واضح صحبتم دندان ندارم عفو کن
مشت محکم خورده ام در وقت گریه زاریم

باورش سخت است میخواهند تحقیرم کنند
باورش سخت است بین عده ای بازاریم

دختران بابای خود را هی نشانم میدهند
جان بابا نیمه جان از این یتیم آزاریم

یک طبق آمد غذا آورده اند!اما چرا
بوی تو دارد غذای سفره ی افطاریم؟!

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا