شعر مدح و مناجات حضرت معصومه (س)

عاجزند

با اینکه می رسم به تو و بار چندم است
قلبم برای دیدن تو در تلاطــم است
در سینه ام شکســته اگر یک ســبو , چه باک
صــدها دلِ شکــسته فدای ســرِ خُـــم است

آن قدر دل به عشق تو جاری شده سـت که
دریا شبیه قطره در این بیکـــران گــم است!
در من کــبوتری ست که مســت حــرم شده
این مستی مُدام نه از بوی گــندم است
از وصــف عاجزند مرا خیل واژه ها
حالم اگر عصــاره ی اشــک و تبســم است
بیهوده نیست روز و شب این شــهر روشن است
عشــق تو آتشی ست که در جــان مردم است
اینجاست برکــه ای که در آن غیر ماه نیست
معصــومه ای که خواهــر خورشــید هشــتم است

جایی که عطــر چــادر تو می وزد در آن
می پرسم از خودم که بهشــت است یا قــم است…؟

رضا نیکوکار

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا