امام حسين (ع) - شعر شب عاشوراشعر گودال قتلگاهشعر محرم و صفر

بدنت روی خاک صحرا بود

بدنت روی خاک صحرا بود

دور تا دور تو پر از نامرد

نه فقط شمر هرکس آنجا بود

از سر حرص زخمی ات میکرد

مثل گیسوی درهمت دیدم

ناگهان پیکر تو درهم شد

نانجیبی به قصد کشتن تو

ازروی اسب سمت تو خم شد

چشم  خود بستم و ندیدم تا

چه بلائی سر تو می آید

با دو گوش خودم شنیدم که

ناله ی مادر تو می آید 

از میان شلوغی گودال

چیزی از جسم تو نمی ماند

بعد از این غارتی که شد چیزی

از تو جز اسم تو نمی ماند 

یکنفر می کشد تو را بر خاک 

یک نفر نیت سرت دارد

یک نفر آمده در این اوضاع

از سر عمامه ی تو بر دارد

میزنم داد بس کنید این قدر

بدنش را به خاک و خون نکشید

با سر نیزه و نوک خنجر

این همه بر دهان او نزنید

شاعر:محمدحسن بیات لو

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا