شعر ولادت حضرت رقيه (س)

بسم ربِّ الرّقیه

بسم ربِّ الرّقیه

مثل هرشب که باده میخواهیم
آمدیم و زیاده میخواهیم
جام خالی و دست خالی تر
گرچه از ما نمی ستاند زر

می دهم جان برای باده ی او
سجده آرم به پای باده ی او
درِ میخانه حاجتی داریم
ساقی با کرامتی داریم
أن قریب است مستمان بکنند
مست جام الستمان بکنند
ساقی ما ز بس جوانمرد است
بین این بزم کاتبم کرده است
روح تازه به هست من دادند
قلم عشق دست من دادند
تا دم مرگ میزنم فریاد
هر که ساقیست خانه اش آباد
مینویسم چقدر با عشق است
ساقی نازدانه را عشق است
بس که مِی خورده این قلم با من
دفترم گشته است تَردامن
با قلم خوش به حالمان باشد
رقص مستی حلالمان باشد
مست مستیم عالمی داریم
عهد و پیمان محکمی داریم
عهد بستیم تا که جانی هست
جوهری هست و زندگانی هست
از خُم هیچ کس سبو نزنیم
جز سه ساله به غیر رو نزنیم
مدد از آن سه ساله می جویم
بسم ربِّ الرّقیه میگویم
آتش عشق را به پا کردم
به خداوند اقتدا کردم
اول کار یا علی مددی
یل کرار یا علی مددی
پا نهادم به راه بسم الله
با توسل به شاه بسم الله
عشق جانانه میکنم امشب
مدح دردانه میکنم امشب
تا ابد هم از او دمادم خواند
مدح او ناتمام خواهد ماند
دل پاکش شدید بابایست
خنده هایش عجیب زهرایست
می برد او دل ملائکه را
تکیه داده به تاج و تخت خدا
بخدا که تمام ایمان است
عاشق او فقط مسلمان است
معنی واژه ی مسلمانیست
غیر از این هر که گفته نادانیست
یک تنه کرده کار صدها مرد
با همان سن کم بزرگی کرد
زنده اسلام از قیامش شد
سند ملک دین به نامش شد
خود امام و امامه اش زینب
مهر و امضای نامه اش زینب
دارد او سلطه بر قلمروء عشق
کعبه در سجده است رو به دمشق️

در کمالات و رتبه بی همتا
مستمند نگاه او موسی
معنیِ کاملی ز اعجاز است
دم عیسایی اش نبی ساز است
موج عشق است در دل دریاش
میچکد عصمت از قد و بالاش
روزیِ انبیا ز کیسهء اوست
هرچه از دوست میرسد نیکوست
ز عنایات ذات رحمانی
هرکه را داده است عنوانی
به یکی ربنای عرفانی
به یکی خاتم سلیمانی
به یکی داده چشم بارانی
به یکی سجده های طولانی
به یکی باده های روحانی
به یکی مستی دعا خوانی
به یکی شور و شوق ربانی
به یکی آنچه را نمیدانی
چشم یعقوب هم چراغانی
زانکه یوسف شدست کنعانی
به یکی داده ملک و انگشتر
به خلیل خدا سپرده تبر
داده ایوب را صبوری تا
بشناسد جناب زینب را
نوح اگر شد ز خشم طوفان رد
از عنایات این سه ساله بود
با توسل به دامنش عیسی
دیدهء کور را کند بینا
صالح از لطف لیلیِ افسون
شتر از کوه میکشد بیرون
بهر اینان کمک ز غیب رسد
گر که گویند یا رقیه مدد
تا که گویند یا رقیه مدد
تازه اعجازشان عیان گردد
میشود اژدها عصای کلیم
میشود نور نار ابراهیم
میشود چاک سینهء صد نیل
میشود حفظ خون اسماعیل
میشود سوی منزلش راهی
حضرت یونس از دل ماهی
میشود شاه آن فتادهء چاه
گر که گیرد مدد ز دختر شاه
شهر کنعان مریض او گردد
صد زلیخا کنیز او گردد️

عماد بهرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا