شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت محسن (ع)

بنا نبود که آن روز پشت در باشی

قرار بود که مثل حسن پسر باشی

عصای دست من و پیری پدر باشی 

تو دیدی و حسنم دید رنج مادر را

خدا کند ز برادر صبورتر باشی 

ببخش مادر خود را که با خود آوردت

بنا نبود که آن روز پشت در باشی

 

هنوز زیر کِسا جای خالی ات پیداست

قرار بود و نشد آخرین نفر باشی 

قرار بود بمانی شتاب جایز نیست

بنا نبود مسافر که رهگذر باشی 

نشد بیایی و مثل برادران خودت

گهی به نیزه و گهگاه خون جگر باشی 

تمام هستی من می رود اگر بروی

ولی اگر تو بمانی ولی اگر باشی… 

و یا تمامی اینها فقط مقدّمه ای است

که اتفاق غزلهای شعله ور باشی

و اولین بشوی قبل از آنکه عاشورا

شهید کوچک و شش ماهه پدر باشی

نخورده شیر مرا ! شیرها حلالت باد

که میخ حادثه را خواستی سپر باشی

 

  محسن ناصحی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا