اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر شهادت امام كاظم (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

تازیانه بی عدد می‌زد

هرجا گرفتار است حتماً باب حاجت هست
قبله که باشد هر طرف عرض ارادت هست
مرغ دل ما را اگر شوق زیارت هست
در سینه‌ها روحیه و میل شهادت هست


ما ساکن عشقیم باب‌القبله می‌خواهیم
چشم تری گاهی شبیه دجله می‌خواهیم

این خانواده میثم تمار می‌خواهند
در تنگنای حادثه عمار می‌خواهند
مثل زُراره چند صد تا یار می‌خواهند
چون بوذر و مقدادها بسیار می‌خواهند
هر لحظه می‌پرسند احوال فقیران را
حتی خبر دارند حال مستمندان را

لطف کریمان در عطا شاید نخواهد شد
اینجا کسی که آمد اصلا رد نخواهد شد
در این حرم‌ها استخاره بد نخواهد شد
وقت شهادت هیچ‌کس اَسوَد نخواهد شد
باب‌الحوائج هرکجا باشد کرم دارد
از دستشان او جود و کرم بسیار می‌بارد

نا باورانه در ره اسلام جان دادند
تنها نه اینکه درهمی بر دوستان دادند
انگشتر و شمشیر خود بر دشمنان دادند
بر سفره‌ی عالم نمک دادند و نان دادند
این خانواده عمرشان طی شد در آن دوران
بعضی ته گودال و بعضی گوشه‌ی زندان

زندان برای دلبر ما جای خوبی نیست
مثل غروب عمر این آقا غروبی نیست
در کنج زندان هم نوایش غیرچوبی نیست
حتی جواب ناله‌اش جز پای‌کوبی نیست
مرد یهودی در پی آزار دادن بود
مأمور زندان لحظه‌ی افطار دادن بود

مانند حیدر در گلویش استخوان دارد
در گوشه‌ی زندان قدی هم‌چون کمان دارد
دور و بر چشمان خود رنگین کمان دارد
اصلا مگر دستان این آقا توان دارد…
تا کُنده‌ها را از گلوی خویش بردارد
این کُنده‌ها خیلی برایش درد سر دارد

با ناسزا شبهای زندان را سحر می‌کرد
سِندیِ شاهک ظلم خود را بیشتر می‌کرد
روزی سه بار آقای ما را خون می‌کرد
کم کم دعایش داشت بر حالش اثر می‌کرد
خلصنی یارب‌های او تا بیشتر می‌شد
معصومه در شهر مدینه بی پدر می‌شد

شب تا سحر آقای ما را با لگد می‌زد
در کُنده و زنجیر با کبر و حسد می‌زد
تنها نه اینکه تازیانه بی عدد می‌زد
خیلی به این فرزند زهرا حرف بد می‌زد
می‌زد ولی آقای ما در ذکر یارب بود
زیر لگدها یاد مظلومیِ زینب بود

در کنج زندان یاد کهنه پیراهن کرده
در دست خود انگشتر سرخ یمن کرده
این لحظه‌های آخری میل وطن کرده
یاد رضایش کرده و یاد قرن کرده
افسوس دیگر قدرتی در دست و پایش نیست
افسوس دیگر جوهری بین صدایش نیست

گرچه به روی خاک جسمت را رها کردند
معصومه را در ماتمت صاحب عزا کردند
آقا کجا جسم شما را بوریا کردند
اصلاً کجا رأس تو را از تن جدا کردند
دادند بر جسم شریف تو سلام آقا
تشییع شد جسم شما با احترام آقا

رضا باقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا