شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات حضرت زينب (س)

خورشید من

هرگز ندیده کس به دو عالم زن این‌چنین

خون خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین

در قصر ظالمان به تظلم که دیده است

شیرآفرین‌زنی که کند شیون این‌چنین

هر گونه‌اش پناه یتیمی دگر شده‌ست

آری بود کرامت آن دامن این‌چنین

زندان به عطر نافله‌ی خود بهشت کرد

زینب چراغ نامه کند روشن این‌چنین

پیش حسین اشک و به قصر یزید لعن

با دوست آن‌چنان و بَرِ دشمن این‌چنین

در دشت بیند آن تن دور از سر آن‌چنان

بر نیزه خواند آن سر دور از تن این‌چنین

آه ای سر حسین! چو سر در پی توام

خورشید من! به شام مرو بی‌من این‌چنین

از خون حجاب صورت خود کرده یا حسین

جز خواهرت که بوده به عفت زن این‌چنین؟

محمدسعید میرزایی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا