شعر ولادت اهل بيت (ع)شعر ولادت حضرت زهرا (س)

دسترنج علی

شهر لبریز از طراوت شد
تا که عطر تو بر مشام رسید
و خدا گفت چشمتان روشن
مادر یازده امام رسید

کوچه پس کوچه های شهر شده
غرق نوری که تا خدا جاریست
از قنوت نماز شکر نبی
نهری از نور ربنا جاریست

نهر نوری که دائما جاریست
آمد و پیش پای سیب چکید
و همین شد که نور طاهره ای
از سر شاخه های سیب چکید

دست پیغمبر از حوالی خود
تا همان باغ سیب پل زده است
تا لبش سرمه روی چشم کشد
سمت دستش دوباره زل زده است

***

سمت دستش دوباره زل میزد
دسترنج علی که گندم بود
ثمر آسیاب او دائم
رزق یک شهر رزق مردم بود

برکت نان گرم این خانه
به یتیم و اسیر روزی داد
خود قرآن نوشته است این را
که به مردی فقیر روزی داد

نان گرم تنور این خانه
بین اصحاب خاص باور ریخت
از کنار لب همین دستاس
باز سلمان و باز اباذر ریخت

مرتضی با وجود فاطمه اش
خانه اش بود فاطمه آباد
با همان دست با محبت او
“یطعمون الطعام” معنی داد

یطعمون الطعام را گفتی
باز هم آمده ست در یادم
تشنگی و گرسنگی حالا
آه یاد خرابه افتادم

نان و خرما که پرت می کردند
در نگاه رقیه غم می دید
یطعمون الطعام را ای کاش
مرد شامی درست می فهمید

علی رضوانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا