اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت كوفه

دست من و زنجیر

دست من و زنجیر, فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر, فکرش را نمی کردم

بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر, فکرش را نمی کردم

من با تو بودم, بی تو از عمرِ بدون تو…
…اینقدر باشم سیر!, فکرش را نمی کردم

مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر, فکرش را نمی کردم

دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر, فکرش را نمی کردم

بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچم‌گیر, فکرش را نمی کردم

تا بود عباسم کنارم, شمر می لرزید
حالا که گشته شیر, فکرش را نمی کردم

شمشیر بالا رفت و پایین آمد و اکبر…
مُردم از آن تصویر, فکرش را نمی کردم

درکوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر, فکرش را نمی کردم

خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر, فکرش را نمی کردم

حالا فقط من ماندم و راس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر, فکرش را نمی کردم
مهدی نظری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا