شعر شهادت امام جواد (ع)

دف می زنند

دف می زنند

از بس نفس نفس زده و آب آب کرد
لبها پر از ترک شد و دیگر جواب کرد

بر خاک می کشند تنش را کنیزها
تاریخ را روایت این صحنه آب کرد

دف می زنند دور سرش پر ز هلهله است
لبخندهای همسرش او را کباب کرد

او را کشان کشان به روی بام می برند
تیزی سنگ و خاک رخش را خضاب کرد

پرشد تمام پله ز خونابه ی سرش
از بس که سجده بر سر عالیجناب کرد

حتما کبوتر از حرم توس بوده که
خود را سپر به پیکره ی آفتاب کرد

نه آفتاب طاقت بوسیدنش نداشت
آن بوسه ای که بر لب ارباب باب کرد

شکر خدا سرش نه به تاراج می رود
نه تیر و نیزه ای بدنش را خضاب کرد

گیرم سر حسین به تاراج می برید
دشمن چه کار با سر طفل رباب کرد

گیرم غنیمت است سر شیرخواره هم
باید به معجر سر طفلی حساب کرد؟

احمد شاکری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا