شعر ولادت پيامبر اكرم (ص)

دلبرم

دلبرم

دلبری تکسوار می‌بینم
در زمستان؛ بهار می‌بینم
زلف یار است؛ این که رویا نیست ؟!
یا که نه؛ باز, تار می‌بینم !

در کویری که خار می‌روید
همه جا لاله‌زار می‌بینم
دعویِ شاعری ندارم؛ چون
شعر, را در شعار می‌بینم
گفتم از حق؛ شبیه منصورم
سرِ خود را به دار می‌بینم

طبع شعرم؛ همیشه می‌جوشم
مستم و باز, باده می‌نوشم

امشب از بوی باده‌ها مستم
پس نپرسید, که چرا مستم
تا همه بشنوند, حال مرا
باده در دست, بی‌صدا مستم
روی سجاده نیز, انگور است
امشب از خوشه‌ی دعا مستم
ریختم مِی میان ظرفِ قنوت
ذکرم این است, «رَبًّنا مستم»
مستی و راستی‌ست, حالت من
حرفِ حق را بپرس, تا مستم

وَحْدَهُ لا الٰهَ الّا حق
حق علی هست و مابقی ناحق

از علی گفتم و لبم تر شد
ساقی آمد شراب, کوثر شد
خواستم مختصر شود مدحش
مختصر هم سه جلد, دفتر شد
آنقدر از علی زدم فریاد
با دمم گوش دشمنش کر شد
اول‌الامر از علی گفته‌ست
از ازل هر کسی پیمبر شد
پس محمد هم از دَم بعثت
هر چه می‌گفت, مدحِ حیدر شد

گفته احمد علی‌ست, راه نجات
بر رسول و وصیّ او صلوات

پس اگر خوب اگر بدیم, همه
پیرو راه احمدیم همه
تشنه‌ی دیدن علی هستیم
اگر از شوق, در زدیم, همه
ما رسولان مرتضی هستیم
وقت مدحش, محمّدیم, همه
فارس‌های قبیله‌ی سلمان
اهل ایرانِ مشهدیم, همه
شیعیان پیمبریم اما
امتش را سرآمدیم, همه

چونکه عشاق مرتضی هستیم
حاصل رنج مصطفی هستیم

پاسداریم, عشق و وحدت را
اینچنین می‌خریم, عزت را
زیر انوارِ تابش قرآن
همه جا دیده‌ایم, عترت را
شیعه‌ایم و نفاق, را دشمن
یار هستیم, اهل سنّت را
اهلِ لعنیم, لعن هر کس که
علنی می‌کند «خیانت» را
بین خود نیز, دشمنیم همه
هر کسی که شکسته بیعت را

کوریِ چشم‌های نادان‌ها
مرگ, بر دشمن مسلمان‌ها

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا