شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات امام رضا (ع)

دَمِ "بٰابُ الجواد" زانو زده

دَمِ “بٰابُ الجواد” زانو زده
زائرت خوابه یا که بیداره ؟
چشماش اذن دخول میگیرن
قدماشو توی حرم میذاره

شده خیـره چشاش به گنبدِتو
داره می لرزه و میــاد سمتت
بسکه لحظه شماری کرده آقا
قدماشو دیگــه نمی شماره
.
اونکه می فهمه پیش کی اومده
کاربا هیچ کی جز خودت نداره
اونی که ثروتش تویی , دلشو
به امانتداری نمی سپاره
.
قاطیه سیلِ زائرا میشه و
می ندازه بارشو رو سنگ حرم
آخه از این و اون شنیده , رضا
—هوای دلشکسته ها رو داره
.
شک نداره یه ذرّه به کرمت
مطمئنّه جوابشو تو می دی
قول مردونه داده , تو حرمت
خیلی حرفا رو بر زبون نیـــاره
.
وقتی که میرسه دم ضریحت
بهتر از هر زمانی می فهمه
برکت از دستای تو می ریزه
رحمت از چشمای تو می باره
.
پَرای چوب گردگیری شونو
خیلی آروم روی سرش میکِشن
تو همون حالِش از خدا میخواد
—خادماتو واسَت نگهداره
.
هی میون شلوغی میره عقب
باز میاد تا ضریحتو ببوسه
عاشق اینجوریه که تا نمیره
دست از عشق , بر نمیداره
.
اون که هر جایی رفته میدونه
که کسی جز تو نیس “یا سلطان”
یاره روزای سخت و بی کسی و
چـــاره ی آدمای بیچـــاره
.
داره تیره خلاصشو می زنه
شک نداره که حاجتش رو میدی
از “جوادُ الائـــمّه” وقتی بگه
دیگه صابخونه , نه نمیّاره
.
محمّدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا