شعر مناجات با خدا

رو سیاهم

رو سیاهم , بی پناهم آمدم
سربه زیرم غرق آهم آمدم

دست خالی نه … که دست پر ببین
این من و بار گناهم آمدم

از همه جا رانده و وامانده ام
میدهی آیا تو راهم ؟ آمدم

راه گم کردم که اینجا آمدم
می کنی تو سر براهم آمدم

منکه از چشم همه افتاده ام
تو ولی کردی نگاهم آمدم

از سر جهلم جسارت کرده ام
بنده ی پر اشتباهم آمدم

خسته از دنیا و از نفسم شدم
می کند دنیا تباهم… آمدم

تو خودت گفتی بگویم بالحسین
می گْذری از اشتباهم آمدم

بالحسین , گفتم دلم رفته حرم
زائر آن بارگاهم آمدم

تشنگی روزه اشک روضه شد
روضه خوان قتلگاهم آمدم

گفت با لشگر برای خود که نه
بهر طفل بی گناهم آمدم

.رو زدم آبی بگیرم … ناگهان
شد جواب اصغرم تیر و کمان

 حسین رحمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا