شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

سامرا, بازباصفا شده ای

سامرا, بازباصفا شده ای

درحریمت برو بیا داری

اربعین پا به پایِ کرببلا

زائرودسته عزا,داری

بازهم گنبدِ طلائی تو

مثلِ مشهد زدورمعلوم است

همه دانند زیرِ این گنبد

مدفن دو امام ِ معصوم است
معرفت حکم میکند اینجا

وقتِ گریه به رسمِ جود وکرم

همه یادی کنیم این شبها

از تمام ِ مدافعانِ حرم
تا ابد یادمان نخواهد رفت

راهِ ما در مسیرِعاشوراست

در کنارِ دعایِ صاحبمان

امنیت زیرِ سایه شهداست
همه داخوشیِ ما این است

لااقل یک حسن حرم دارد

صبح و ظهروغروب سفره بپاست

بسکه صاحبحرم , کرم دارد
اهلِ بیت رسول این ایام

به غم وغصه ها اسیر شدند

راستی بین بچه هایِ علی

این حسن ها چه زود پیر شدند
چشم خود باز کرد و باگریه

پسر خویش را نگاهی کرد

دست انداخت دورِ گردنِ او

لب اورا رویِ لبش آورد
زیر لب گفت:الوداع پسرم

بعداز این موسم جدائی هاست

این بیابان نشینی ماها

همه اش ارث مادرت زهراست
بعد از آنکه زدند مادر را

جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد

شادی از خانواده ما رفت

بیت الاحزان شبی که ویران شد
عصمت الله پشت در افتاد

پایِ دشمن به خانه اش واشد

آنقدر با قلاف کوبیدند

استخوانهایِ بازویش تا شد
محسنِ بی گناه را کشتند

دادِ زصدیقه را در آوردند

فضه و جد ما به پشتِ در

جسم ششماهه دفن میکردند
تشنه قدری آب بودم من

لب عطشانِ من تکان می خورد

کی به پیش نگاهت ای بابا

لب من چوبِ خیزران می خورد
عمه ات هست و مادرت هم هست

نه میانِ نگاههای حرام

وای از ماجرایِ بزم شراب

وای از ازدحام شهرِ شام
آستینها حجاب سر میشد

بین آن گیر ودار در بازار

چه کسی دیده است دعوایِ

زن و یک نیزه دار در بازار

قاسم نعمتی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا