شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

سر زده مهمان من شدی

سر زده مهمان من شدی

بابا خوش آمدی چه عجب مال من شدی
شبهای قبل وقف حسین و حسن شدی

چیزی بمن نگفتی از این راز سر به مُهر
اصلاً چه شد که سر زده مهمان من شدی

از ابتدای ماه نگاهم به این در است
لاغر شدی نهیف شدی دل شکن شدی

با من سکوتِ محض نمی کردی ای دریغ
ای ناطق خدا چقدر کم سخن شدی

بابا بجان تو دل من شور می زند
با بانوی بهشت مگر هم سخن شدی

این حالَتَت شبیه به حالات مادر است
حالا چه شد که این همه فکر کفن شدی

اینقدر ذکر آیة ((انّا اِلَیه)) چیست؟
گویا که حاملِ خبرِ پَر زدن شدی

افطار تا سحر سخن از وصل می کنی
آمادة ارادة کشته شدن شدی

مرغان خانه هم دم از این داغ می زنند
انگار خویش باعث این خواستن شدی

بابا نگفتم از حرمِ زینبت مرو؟
رفتی ز پیش زینب و خونین بدن شدی

گفتی بمن که زینبِ ام المصائبم
باید کنم نظاره که چه خونین دهن شدی

ضربت به فرق شاه ولایت روا نبود
آیا همین مقدمة کربلا نبود

محمود ژولیده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

با این شرایط موافق هستید.

دکمه بازگشت به بالا