دسته‌بندی نشده

شجاعتش حسنی

شجاعتش حسني

 

به جان عبدالله
منم اسـیر دلِ مهربانِ عبدالله
شدم ز صبح اَلَست
غلامِ یک به یکِ نوکران عبدالله


به هرچه آیه قسم
شُده ست ذات خُدا را نشانه عبدالله
چه می شود که خُدا
مُعـرّفی بـشـود از زبان عبدالله ؟
حسن دلش می خواست
حُسین جلوه کند در جهان عبدالله
چه قدر نورانی ست
به لطف مِـهـرِ عمو, آسمان عبدالله
شبیه تُربتِ اصل
شِـفاسـت خاکِ درِ آسـتان عبدالله

شجاعتش حسنی ست
قسم به دست علی,دست قدرتش حسنی ست
به خُلق و خوش قسم
اگر دقیق ببینـید, خِلقـتش حسنی ست
امام زاده ی عشق
نواده ی علی است و سیادتش حسنی ست
شُکوه بی بَدَل است
به چشم اهل حرم,قدّ و قامتش حسنی ست
چه سرو رعنایی
بلند مرتبه است و صلابتـش حسنی ست
چه قدر با ادب است
به عمّه ها و عموها ارادتــش حسنی ست
به روضه دقّت کن
چه قدر لحظه ی تلخ شهادتش حسنی ست

دوان دوان می رفت
به قصد یاریِ یک پیر , نوجوان می رفت
شنید در گودال
صدای ضَجّه ی زهـرا به آسـمان می رفت
از آن طرف لشگـر
به قصد کُشتنِ مظلومِ نیمه جان می رفت
برای نـیزه زدن
به بوسه گاه رسول خُـدا , سنان می رفت
برای ذبحِ گُـلی
سه شعبه ای به دل چلّه ی کمان می رفت
به دست گُلچین ها
بدون دست و سر از دست باغبان می رفت
عجیب ارثی داشت
که مـثل فاطــمه با درد استخوان می رفت

محمّدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا