دسته‌بندی نشده

شعر روضه حضرت زهرا(س)

دست بردار از سرش , جانی ندارد مادرم
شرم کن از حال ما و گریه های خواهرم

دست بردار ای حرامی , راه ما را باز کن
من که کودک نیستم , من بچه شیر حیدرم

فکر کردی فاطمه تنها و بی کس مانده است؟
من خودم , تنهای تنها مادرم را میبرم

شرم کن از شال مشکی پیمبر , بی حیا…
بشکند دستت به حق حال و روز مضطرم

گوشواره روی خاک و چشم مادر تار تار
غرق خاک و خون شده از پای تا موی سرم

زیر لب با خود فقط میگویم و رد میشوم
آه دنیا تو چه کردی با گل نیلوفرم…؟

بعد از آن کابوس شب هایم مکافاتی شده
دائما با “داد” … از خواب شبانه می پرم

پوریا باقری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا