شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت زهرا (س)

شعر روضه حضرت زهرا(س)

بر شانه می‌آورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد

پروانه بود و دورِ مادر چرخ می‌زد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد

تا دید می‌آید حرامی سویشان گفت
ای کاش راهِ نانجیب این سو نیافتد

خیلی حواسِ مجتبیٰ جمع است اینجا
زخمی دگر این دفعه بر بازو نیافتد

وقتی که زد سیلی تقلا کرد طفلی
یعنی اگر اُفتاد هم با رو نیافتد

پهلویِ او تازه شکسته بود اُفتاد
اما نشد بر خاک از پهلو نیافتد

ای کاش دیوارِ گذر احساس هم داشت
ای کاش جایِ سنگ بر اَبرو نیافتد

یکروز در گودال هم می‌گفت مادر
زینب بیا از رویِ زین با رو نیافتد

قاتل رسید و مادرش فریاد می‌کرد
ای کاش بر این سینه با زانو نیافتد

ای کاش آبی رویِ این لبها بریزد
یا اینکه دستش بر سرِ گیسو نیافتد
حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا