شعر شهادت امام باقر (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

مدینه

روز محشر که هیچکس جز حق
بر دل و دین گواه و ناظر نیست
مدّعی ام که مذهبم غیر از
قالَ صادق و قالَ باقر نیست


آنکه ترسیم «أَمرُکُم رُشد» و
سخنانش «کلامُکُم نور» است
وای بر من که بستری شده و
درشبستان درد رنجور است
 
هر چه این زهر در تن آقا
جای خود را به زور وا می کرد
در حسینیّه ی دلش مولا
عمّه را بیشتر صدا می کرد
 
« چه کشیدی تو عمه ی سادات
از غم تشت های خون آلود
روی تشتی زِ مجتبات جگر
روی تشتی سر حسینت بود»
 
دم آخر امام پنجم ما
تا که از فرط ضعف شد بیحال
عطش, آتش نشاند بر جگرش
دل او رفت تا ته گودال
 
ته گودال جدّ مظلومش
با لب تشنه دست و پا می زد
پسر فاطمه میان دو نهر
جگرش آب را صدا می زد
 
عمه می گفت پای نعش علی
مثل اینکه حسین محتضر است
به گمانم تن علی اکبر
به عبایش نیازمندتر است

روضه برگشت مثل آن لحظه
که تنش روی خاک ها برگشت
یکنفر گفت از چه رو آقا
با عبا رفت, بی عبا برگشت؟

 امیر عظیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا