شعر شهادت امام صادق (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

شعر شهادت امام صادق (ع)

زَهر اَشکی شد و چشمانِ تَرَش را سوزاند
سینه یِ بی رمقِ مُحتَضَرَش را سوزاند

بارها حُرمتِ این شیخ در این شهر شکست
ناله ی بی کسی اش هر سحرش را سوزاند

سالها بود که با روضه ی مادر می سوخت
آنقدر سوخت دلش دور و برش را سوزاند

قاتلِ مادر او باز سراغش آمد
هیزم آورده و دیوار و دَرَش را سوزاند

باز هم شُکر که پهلویِ نَحیفَش نشکست
گرچه لرزیدنِ طفلان جگرش را سوزاند

پیرمرد است و زمین می خورد و می گِریَد
یادِ داغی که دلِ شعله وَرَش را سوزاند

یادِ آن شهر که لبخندِ یهودی هایش
جگرِ دخترک رهگذرش را سوزاند

دخترک زیر پَرِ چادر عمه می رفت
ناگهان آتشِ بامی سپرش را سوزاند

پنجه یِ پیرزنی گیسویِ او را وا کرد
تَرکه ی چوبِ تری بال و پرش را سوزاند

دستِ در حلقه ی زنجیر به دادش نرسید
شاخه ی سوخته ی نخل سرش را سوزاند
حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا