اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر شهادت اميرالمومنين (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

کاسه ها خالی

كاسه ها خالی

کوفه امشب چه ساکت و سرد است
کوفه امشب چقدر پُر درد است
کوفه امشب نمیرود در خواب
کوفه گرچه عجیب نامرد است

چشمهایِ یتیمها پُر خون
سر راهِ امیر شبگرد است

کاسه ها خالی است از شیر و
چهره از فرطِ گریه ها زرد است

آه مادر , غریبه امشب نیست
نانِ ما را پدر نیاورد است

نذر دارم که خونجگر نشوم
من یتیمم یتیم تر نشوم

 *

پیرمردی که می رسید اینجا
مو سپیدی که در دلِ شبها

رویِ دوشش همیشه زخمی بود
ردّی از بارِ ِ کیسه ی خرما

در کنار تنور نان می پخت
خنده اش می ربود غمها را

جایِ بازیِ ما به دامنِ او
پهلوان بود بود مَرکبِ ما

آه مادر بگو کجا رفته؟
آه بابا دلم گرفته بیا

*

چهره اش بینِ خانه دیدن داشت
حرفهایِ دلش شنیدن داشت

گفت زخمی به زخمها نزنید
یا نمک رویِ زخم ما نزنید

گفت با ما که طعنه ها نزنید
دستِ رد بر من و خدا نزنید

گریه می کرد و زیرِ لب میگفت
که نمک رویِ زخمِ ما نزنید

روزگاری یتیم اگر دیدید
خنده بر اشک بی صدا نزنید

پیشِ چشمانِ دختری کوچک
سنگها را به نیزه ها نزنید

سرِ ِزنجیر را به هر طرف نکشید
عمه اش را به ناسزا نزنید

از سرِ بامهایتان آن روز
شعله بر معجرِ حیا نزنید

گر نوازش نمیکنید او را
چنگ از پشت و بی هوا نزنید

خواهشی دارم از شما این است
دخترم را به زیر پا نزنید

 حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا