شعر ولادت حضرت عباس (ع)

حماسه

حماسه

می آید از بهشت خبرها یکی یکی

امشب گشوده شد همه درها یکی یکی

وقتی علی دوباره قدم میزند به خاک

مبهوت میشوند نظرها یکی یکی

بالا بلندی آمده و پیش قامتش

خم میشوند کوه و کمرها یکی یکی

تنها خلیل نیست که یعقوب هم رسید

قربانیش کنند پسرها یکی یکی

یک قوم از جمالش و یک قوم از جلال

دل نَه که میدرند جگرها یکی یکی

خورشیدی از قبیله ی هاشم دمیده تا

حیران کُنَد نگاه قمرها یکی یکی

 

نامش حماسه را به غزل بند میزند

اُمّ البنین به فاطمه لبخند میزند

 

ای جامع جمیع نشانیِّ مرتضی

عباس نَه تمام جوانیِّ مرتضی

گیسوی توست رشته ی جان امیر عشق

ابروی توست طاق کمانیِّ مرتضی

وقت رکوع میرسد از دستهای تو

بر دست ما عقیق یمانیِّ مرتضی

با تو گدا میان مدینه نیافتم

ای سفره دار سفره ی خوانیِّ مرتضی

وقت نبرد بازوی تو ارث برده است

حال و هوای ضربه ی آنیِّ مرتضی

زینب به روی خاک محال است پا نهد

جز با رکاب حضرت ثانیِّ کربلا

 

توحید,رستگاریِ از تو شنفتن است

آموزش نبرد فقط از تو گفتن است

 

باید برای فرش تو شهپر بیاورند

باید برای عرض ادب سر بیاورند

باید برای وصف تو از بین واژه ها

هنگام رزم واژه ی حیدر بیاورند

خاک زمین تحمل جولان تو نداشت

باید هزار عرصه ی محشر بیاورند

باید فقط به خاطر تفریح تیغ تو

هرقدر میشود صف لشگر بیاورند

قدری رجز بخوان که همان اول نبرد

جنگاوران به پای تو خنجر بیاورند

باید میان خیل سیاهی لشگرت

صدها سپاه مالک اشتر بیاورند

 

شب را اشاره ی تو به زنجیر میکشد

حتی خدا برای تو تکبیر میکشد

 

ما را دلیست بس که خراباتی شماست

از آب و خاک صحن ِسماواتیِ شماست

پای شما نوشته حساب مرا خدا

بی ارزش است گرچه دلم قاتیِ شماست

این اشک چشم را به امیری نمیدهم

این قطره قطره ها همه سوغاتی شماست

مردم مرا به چشم غلامیت دیده اند

اینها هم از عنایت ساداتی شماست

شاید شبی به کوچه ی ما هم گذر کنی

با سر رسیده ایم که خیراتی شماست

 

دست مرا به پای غمت بسته علقمه

دستم بگیر حضرت بی دستِ علقمه

امیرحسین وطن دوست

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا