شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

شعر مناجات با امام زمان(عج)

خانه ای در پس این قافله تنها داری
هیچ کس با غم شهر تو ندارد کاری

بی شک این بغض نفس گیر , مداوا نشده
نیست در پوچی انصاف همه انکاری

گه گداریست که یک عده تمنای تو را
میسپارند به خون گریه و شب بیداری

غربتت حاصل جمع همه ی غربت هاست
خبری نیست , خوشی؟ یا نکند بیماری

این همه پستی و بی معرفتی دیدی و
نکند دست خود از درد بدان برداری

چشم آلوده که یک لحظه ندیدست تو را
چون که توفیق نبودست چه باک از تاری؟

چشمه ی چشم شما نیل شد و دریا شد
نشد از چشمه ی نادانیم اشکی جاری

عمر عالم سپری شد , نشد از تو خبری
روزها , ثانیه ها بیتو شده تکراری

ما بد آقا به بزرگی خودت باز ببخش
سیر شد شاعر از این زندگی اجباری

راه بیراهه زدیم و تو دعامان کردی
سالیانیست خودت را به چه می آزاری؟

جمعه ها ندبه کنان , شهر تو را میخواند
عشق ما کوچه نشینان شده بد بازاری

این همه صبر و وفا ارث کدامین باباست
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

نرگس غریبی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا