شعر مدح و مناجاتشعر مناجات با خدا

شعر مناجات

میان قلب من و تو گنه شده حائل
دگر برای من انگار توبه شد مشکل

گذشته از رمضان نیم و من عوض نشدم
ز بس که خاک گناهان نشسته بر این دل

گذشت عمر گرانمایه من همان هستم
به جز غرور و مصیبت نشد مرا حاصل

تمام عمر خطا و همیشه غرق گناه
دلم گرفته خدایا از این همه باطل

چه شد مرا بنشاندی کنار خوبانت
چه شد که خورده نگاهت به خاک ناقابل

چرا میان سرایت مرا رهم دادی
نشد به همره مردم به کهف سگ داخل

من خراب کجا و دعا و توبه کجا
منی که لکه‌ی ننگم برای این محفل

تمام کن ز کرامت تو لطف و احسان را
بگو که گشته مرا نیز رحمتت شامل

به یک نگاه طلا کن تو خاک قلبم را
نگاه کن ز کرم بر وجود این سائل

به حق لحظه‌ی سختی که خواهرش افتاد
همین که دید رسیده ز پشت سر قاتل

صدای هلهله آمد ز لشگر کفار
ز زیر چکمه نگاهش به خیمه شد مایل

حسین کریمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا