شعر ولادت اهل بيت (ع)شعر ولادت حضرت علی اكبر (ع)

یا دلبر

با کف خالی و دل پر خون
امدم تا دوباره در بزنم
سر شب با دو پلک تر شده ام
امدم ناله تا سحر بزنم

آنقدر سر به در بکوبم من
که فلک از صداش کر بشود
آنقدر ناله میزنم امشب
گریه خونآبه ی جگر بشود

سینه ها پر ز عشق معشوق است
عده ای ذکر ربنا دارند
گوییا امشبم شب قدر است
عده ای دست بر دعا دارند

دور قنداقه ای چه ولوله ایست
گوییا باز احمد آمده است
از قرن هم اویس میگوید
عطر و بوی محمد ص آمده است

امشب از بند غصه آزادیم
نام او رمز حل مشکل ماست
ما به این شاهزاده محتاجیم
شب میلاد صاحب دل ماست

باید امشب فدای یار شوم
من نهادم به پای او سر را
بگذارید حرف دل بزنم
میپرستم جناب اکبر را

السلام و علیک یا دلبر
ما گداییم و شاهزاده تویی
ما اسیر شما شدیم ولی
آنکه ما را نجات داده تویی

السلام علیک یا دلبر
هم مسیحی و هم مسیحایی
همه ی زندگی اربابی
پسر ناز ام لیلایی

السلام و علیک یا دلبر
ما بدون تو بی کس و کاریم
قلو شاعرانه لازم نیست
ساده گویم که دوستت داریم

شبه پیغمبری و ما قبل از
بردن نامتان وضود داریم
ما سر سفره ات بزرگ شدیم
از نگاه تو آبرو داریم

مدح تو کار ذوق شاعر نیست
مدح تو کار حضرت شاه است
پیش حسن تو ای عزیز حسین
یوسف مصر در ته چاه است

پسر شاه و لیلی عالم
نوه ی مرتضی علی اکبر
شبه پیغمبر ای بلال حرم
حیدر کربلا علی اکبر

از پسر گر نوشته شد باید
از غم و شادی پدر هم گفت
از پدر گر نوشته شد باید
از دل و جانش از جگر هم گفت

شب میلاد شاهزاده ی ما
بر روی گونه اشک شبنم هاست
چقدر گریه های ما مثل
گریه ی هشتم محرم هاست

قصه ی داغ اشک مجنون را
تک درختان بید میفهمند
قصه ی سینه های پر خون را
پدران شهید میفهمند

پدران شهید میفهمند
لذت بوسه ی پسرها را
داغ اولاد باورش سخت است
خم کند قامت پدرها را

پدری را سراغ دارم من
پسرش داشت بر سفر میرفت
پشت پای پسر زمین میخورد
گوییا از دل پدر میرفت

پشت او دست بر محاسن برد
نا خودآگاه زانویش خم شد
خواهرش بین خیمه ها میگفت
ای خدا آه زانویش خم شد

پسرش نه که زندگیش رفت
ون یکاد است روی لبهایش
و نگاهش چه روضه ای دارد
خیره خیره به جای پاهایش

پسرش رفت جانب میدان
چه جلال چه شوکتی دارد
شبه پیغمبر است نامش علیست
مثل حیدر چه غیرتی دارد

تا صدا زد که نام من علی است
بین لشگر عجیب بلوا شد
سر اینکه چه کس به پهلوی او
بزند نیزه سخت دعوا شد

پدر آمد ولی چه امدنی
با کف دست و با سر زانو
نیزه کاری شدست پیکر او
نیزه در سینه نیزه در پهلو

روضه یعنی پدر پسر گریه
روضه یعنی پدر پسر اغوش
روضه یعنی کنار جسم پسر
پدر از فرط گریه رفته ز هوش

بعد یک عمر خون دل خوردن
پسرش بین دشت پر پر شد
با سر نیزه و سر فرصت
واقعا او علی اکبر شد

و سرانجام روضه جمعش کرد
با عبا از چهار گوشه ی دشت
از خداوند صد پسر میخواست
یک پسر رفت و صد پسر برگشت

امیر علوی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا