شعر شهادت امام كاظم (ع)

عبد دربار توام

عبد دربار توام

من ساحلم خشکم و دریایم تو هستی
عبدی زمین گیرم و مولایم تو هستی

نامت شده اکسیر مشکل های عالم
شیرینی هر روز دنیایم تو هستی

هرجای ایران یک حرم داری تو آقا
خیر کثیر هستی و ماوایم تو هستی

من پا برهنه آمدم دنبالت عمری
من بشر حافی هستم,آقایم تو هستی

شد آخر ماه رجب دستم چه خالیست
امشب ببین تنها تسلایم تو هستی

(من غیر عشق تو دگر لازم ندارم
مولا به غیر از حضرت کاظم ندارم)

من عبد دربار توام موسی بن جعفر
من محو دیدار توام موسی بن جعفر

هستم مریضت این مریضی هم دوایی است
عمری است بیمار توام موسی بن جعفر

خورشید و ماه از گنبد تو گشته پر نور
من مست انوار توام موسی بن جعفر

من دوره گردم دوره گرد کاظمینم
من بی کسم,زار توام موسی بن جعفر

در زیره پایت آنچه بسیار است نوکر
من هم چو بسیار توام موسی بن جعفر

(موسی تویی که بین کوه طور هستی
در کنج زندان عالمی را نور هستی)

هر روز و هرشب ظلم ها تکرار میشد
تا روزه ات با یک لگد افطار میشد

در بین سجده,در رکوع فرقی ندارد
با تازیانه چشم هایت تار میشد

هنگام مستی میزدت سندی و سختی
دشنام بود آن وقت که هشیار میشد

وقتی که نام مادرت میبرد سندی
در کنج زندان کار تو دشوار میشد

وا عمتی روی لبانت بود وقتی
از گریه هایت دشمنت بیدار میشد

(رفتی و دخت تو اسارت را نبیند
دیگر دو چشم تو جسارت را نبیند)

محسن عزیزی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دکمه بازگشت به بالا