شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

غبار نجف

غبار نجف

برای جنت و دوزخ نمی کنم اصرار
بهشت بی تو عذابی ست تحت الانهار

مسیح زنده کند مرده را ,تعجب نیست!!
چرا که مدح تو هر خفته را کند بیدار

خدا به شکل تو خود را به خلق ظاهر کرد
خدایی تو ازین رو نمی شود انکار

بیا نشان بده تا خصم زهره آب کند
شتاب تیغ خودت را به لحظه ی پیکار

چگونه؟ کَنده ای آن درب خیبری را که
در استواری خود کم ندارد از دیوار

کسی که منکر اعجاز رد شمس تو شد
چه ساده رد شده از این مقوله ی دشوار

چه سجده ها که نکردم به سمت ایوانت
همیشه ذره کند عجز خویش را اظهار

کمی غبار نجف را به عاشقان برسان
که در هوای تو باشد جنون مان بسیار

شراب عشق تو را خوردم و به زاهد ها
تقیّه کردم و گفتم نمی کنم تکرار

به لطف چشم تو امید دارم ای ساقی
اگرچه کرده دلم بر گناه خود اصرار

ز شیرِ پاک گرفتم زَر ولایت را
به اختیار کشیدی مرا درین اجبار

بیا و خرده کلاف مرا بخر اقا
که شرمگین نشود عاشقت سر بازار

به روی دارِعلی رند گونه باید رفت
شبیه اشک پر از شوق میثم تمار

تولدِ منِ دیوانه لحظه ی مرگ است
فمن یمت یرنی علتی برین گفتار

علی اصغر یزدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا