شعر وفات حضرت خديجه (س)

غریبیِ فاطمه

غریبیِ فاطمه

تا سایۀ تو بر سر دردانۀ من است
این خانه ای رسول خدا خانه من است

دل شوره ام برای غریبیِ فاطمه است
این خود دلیل اشک غریبانۀ من است

مادر ندارد و نگرانم برای او
بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است

وقتی عروس می شود این نور چشم من
آیا کسی ملازم ریحانۀ من است

نُه ساله می رود به سوی خانۀ علی
نُه سالِ بعد شعله به کاشانۀ من است

گویا کسی به خانۀ من شعله می کشد
آتش مگر حریف به پروانۀ من است

اِنسیّه را به کوچه مگر خار می کنند
سیلی مگر نوازش جانانۀ من است

ای دخترم برای علی آبرو گذار
یاریِ او دعای صمیمانۀ من است

اَمّن یجیب بر لب من نقش بسته است
ذکر علی دوای طبیبانۀ من است

میمیرم و فدای رسول خدا شوم
جبریل همکلامِ حکیمانۀ من است

پیراهن رسول خدا را بیاورید
این هدیه بر عطای فقیرانۀ من است

این پیرُهن به هفت کفن بر تنم کنید
زیرا گریز روضۀ غمخانۀ من است

آیا حسینِ من کفن از بوریا شود؟
این اولین عزا به عزاخانۀ من است

محمود ژولیده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا