شعر شهادت حضرت رقيه (س)

فاطمه ثانی

بعد تو میون شعله ها و دود
گُلای خیمه شدن یاس کبود
میدونی بابا من از چی دلخورم
ما بودیم, حرمله بود, عمو نبود

دیگه از غارت گوشواره نگم
دیگه از درد گوش پاره نگم
حال و روز ربابو خودت ببین
دیگه از غارت گهواره نگم

شمع عمرم داره سو سو میزنه
منو هی دشمن بدخو میزنه
حرمله خبر داره که سیدم
لگداشو سمت پهلو میزنه

صد دفه جونم رسیده به لبم
بعد تو پایین نیومده تبم
دس به دیوار میگیرم تا پا بشم
همینم مدیون عمه زینبم

شبا ضرب سیلی افطار منه
شاهدم این چشای تار منه
گوش اون دختری که زد منو رفت
ببین از رو نیزه, گوشوار منه؟

هی بهم میگن: آخه تو دختری
کو بابات که اینطوری در به دری؟
قربون سرت برم, غصه نخور
رو نی اَم از همه باباها سری

اگه دشمنت به ما خارجی گفت
اگه از سیلی رو گونه گل شکفت
اگه پای نیزه ما رو میزنن
فدای سرت, تو از نیزه نیوفت

زندگی بی تو دیگه درد سره
این روزای من روزای آخره
جون نمیدم بابا تا نبوسمت
خرابه منتظرم, یادت نره

مرضیه نعیم امینی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا