شعر وروديه محرم

لباس عزا بر تنم

لباس عزا بر تنم

شکر خدا که باز نگاهت مرا گرفت
آلوده ای ز لطف تو بوی خدا گرفت

شکر خدا لباس عزا بر تنم نشست
این پر گناه , پیکر ما هم جلا گرفت

یک سال میشود که به تقویم خیره ام
آخر رسید ماه غمت , روضه پا گرفت

خیلی کشیده ام غم و دلشوره ی تو را
بوی بهشت آمد و دلشوره را گرفت

ای کاش این دهه وسط روضه ات به ما
میگفت مادرت : که دعای شما گرفت

امسال اربعین همه مهمان زینبیم
زهرا برایمان سفر کربلا گرفت

بگذار تا بیایم و سر را فدا کنم
آنجا که تیر حرمله , از ما تو را گرفت

آنجا که تیر آمد و در سینه ات نشست
آنجا که شمر موی تو را بی هوا گرفت

امسال قول میدهم از غصه دق کنم
از داغ اینکه راس تو بر نیزه جا گرفت

زینب نشسته بود کنار تنت حسین
میگفت : لعنتی دهنت را چرا گرفت؟

بالا گرفت پیکرتان را به روی دست
با گریه گفت پیرهنت را کجا گرفت؟

“آیا تویی برادر من؟ نیست باورم”
شد تیره آسمان و همه ماسوا گرفت

“رو کرد بر مدینه , که یا ایهالرسول”
اینجای روضه بود , دل مصطفی گرفت

پوریا باقری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا