شعر ولادت امام حسين (ع)

مستِ صهبایِ تولّا

مستِ صهبايِ تولّا

بی تکلُّـف , بی ریا آغـاز شد
شعـر با لطـفِ خُـدا آغـاز شد
تا زبان از حـرفِ ما و من بُرید
ذکـرِ آن نامْ آشـنا آغـاز شد

نه کـه از بدو تولّد از اَلَـست
ماجـرای عشـق ما آغــاز شد
در رسـیدن به حیات طیّــبه
زنــدگی از کـربلا آغاز شـد
حا و سین و یا و نون پیوند خورد
شورشی در واژه ها آغـاز شد

هرچه دیدم بـود واهـی جُز حسین
در دو عالم نیست شاهی جُز حسین

ما از اوّل دورِ مولا گشته ایم
مستِ صهبایِ تولّا گشته ایم
نوکـرانه گِـردِ بیت الفاطمه
با تـولّا و تـبرّی گشـته ایم
از نُخست زندگی قنبر صفت
بنده ی اولاد زهرا گشته ایم
هر زمان مارا به خاک انداخت درد
با کمی تُربت مداوا گشته ایم
گوش کن از ما که دنیا دیده ایم
ما که در هر سوی دنیا گشته ایم

ای بـرادر نیسـت راهی جُز حسین
در دو عالم نیست شاهی جُز حسین

سِـرّ الأسـرار خُـدا این است این
“کُنتُ کنزاً مخفیا”این است این
کعبةُ العُـشّاق أمانُ الخـٰائفین
جانْ پناه انـبیا , این است این
گوشـوارِ عـرش و کشتی نجـات
بلکه مِصباحُ الهُدیٰ این است این
مُهجـه ی قلب امام المُرسلین
بَضعه ی خیرالنّسا این است این
اشک چـشم مؤمنین و مؤمنات
بـاطنِ آب بقا این است این

دین , ندارد تکیه گـاهی جُـز حسـیـن
در دو عالم نیست شاهی جُز حسین

مُنجـی توحـید بی تردید اوست
پادشـاه تا ابـد جاوید اوست
آنکه صدها قرن پیش از خلق شمس
بـر بلنـدِ عرش می تابید اوست
آن کسی که در مدار چشمهاش
چرخ عرش و فرش می چرخید اوست
کوه امـیدی که با برخــاستن
یأس را از بین ما بر چید اوست
با حـدیثِ “إنّ لِـقَتْـلِ الحُسین…”
شک ندارم چشمه ی خورشید اوست

در دل شب نـیست ماهی جُـز حسین
در دو عالم نیست شاهی جُز حسین

چشم او خُم, چشمهای ما سبوست
در مـیانِ چـشمـها رازی مگوست
نخ نما شد آبرومان از گُـناه
این لباس کهنه مُحـتاجِ رُفوست
ما بدون اشـک , بی حیثـیّـتیم
اشـک ما در عـین قِـلّت آبروسـت
وقت گریه , گریه کُن حـس می کند
پایِ حوض صحن مشغول وضوست
شکر مخصوصِ خُداوندی ست که
نوکران را آفرید اربابْ دوست

پس , نمی خواهیم الهـی جُـز حُسین
در دو عالم نیست شاهی جُز حسین

گرچه هـیـچ از تو نمی دانم حُسین
می نویسم جان و می خوانم حُسین
طـفل بودم مـادرم در گــوش من
گفـت جـانم زینـب و جانم حُـسـین
از همـان اوّل فقط گـفتم علی
تا که باشد با تو پایانم حُسین
تا بخـندم روز محـشر بیشتـر
بیشتر اینجـا بگریانم حُسیـن
بابت کم کاری ام در این مسیر
جان تو خیلی پشیمانم حُسین

کیست یار بی پناهی جُز حسین ؟
در دو عالم نیست شاهی جُز حسین

تا در آید یوسفِ اشکـم ز چاه
کاش گاهی هم کنی مارا نگاه
من خودت را از تو می خواهم حسین
چون شنیدم گفتی که از ما کم مَخواه
جز تو هر حرفی زدم بوده غلط
جز تو هرچه خواستم بود اشتباه
کاش می شد این فقیرِ خواهرت
پیر می شد مثل او در قــتلگاه
دوش زیر قبّه ات بودم که گـفت
یک شب جمعه به من ذات اله

باخـتی هرچـه بخـواهی جُز حسین
در دو عالم نیست شاهی جُز حسین

محمدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا