شعر شهادت حضرت رقيه (س)

من الذی ایتمنی

من الذی ایتمنی

سحرها تازیانه , خون دلْ شب خورده ام بابا
تشر از زجر و خولى موقع تب خورده ام بابا

لب تو خیزران خوردو لب من درد میگیرد
که من چوب وفادارى ازاین لب خورده ام بابا

مرتب شانه گیسویم نخورده هیچ عیبى نیست
ولى کعب نى و سیلى مرتب خورده ام بابا

غذاى سیر بعد ازتو نخورده عمه و من هم …
همین یک لقمهء نان را معذب خورده ام بابا

تو سنگ بى شمار از کوفه خوردى بر روى مرکب
منم اندازه تو پشت مرکب خورده ام بابا

تماشا کن که پس میگیرم امشب روسرى هارا
قسم بر چادر خاکى زینب خورده ام بابا

محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا