شعر شهادت حضرت رقيه (س)

نرو دیگر سفر

نرو دیگر سفر

یا بدون من نرو دیگر سفر
یا که بعد از این مرا با خود ببر

چند وقتی میشود از حال من
ای پدر دیگر نمیگیری خبر

از همان روزی که رفتی جان تو
تازیانه خورده ام شب تا سحر

بعد تو زخمی شده بال و پرم
بعد تو دیگر ندارم بال و پر

عین این چادر ,سیاهم کرده است
شمر از بس که زده من را پدر

سوخت وقتی خیمه ها آتش گرفت
گیسویی که داشتم من تا کمر

آه بابا مثل پیر زن شدم
عمه ام را تار میبینم دگر

چه به روزت آمده بالای نی
زخم داری بر لب بر روی سر

آخرش آتش گرفتی مثل من
بوی آتش میدهی آخر پدر

ابراهیم لآلی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا